میلاد رسول اکرم صلی الله علیه و آله مبارک باد:
دو چشمت چون دو چشم احمد استی تو آخر غنچه ی پیغمبر استی
تو که همنام ختم مرسلینی قیامت هم بسان احمد استی
محمد گفت : مهدی خواهد آمد کنون دیدار رویت غایت استی
به قرآن و کلام و سنت او یقین تنها امام و رهبر استی
به عالم بازگشته جاهلیت دوباره تشنه ی پیغمبر استی
بیا و تکیه زن بر کزسی عدل که راه عدل تو چون حیدر استی
بیا و برفکن این پرده از روی جهان چشم انتظار رویت استی
خدایا مژده ای در روز میلاد که با یادش دو چشمانم تر استی
۲۱ بهمن ۱۳۹۰
ای نفست چون نفس مصطفی نور خدا ای علی مرتضی
ای به سلامت همه ی کاینات مفتخر از تو همه ی بینات
هر دم من بسته به مهر شماست زندگیم / جمله به عشق شاست
خیمه ی عالم ز شما شد بپا نام شما / علت ایجاد ما
شکر تو ای خالق نور علی ای همه ی عشق و سرور علی
از علی و آل علی زنده اند اینهمه خلقی که تو را بنده اند
السلام علیک یا امیر المومنین
سوی خاک اطهرت پرواز کرد
یک شبی یاد بقیع کردم همی
یاد اولاد نبی کردم همی
پر گشودم با دو صد عشق و امید
لیک چشمم شد ز حسرت نا امید
من ندیدم چون مزار و مرقدی
روضه و صحن و سرا و منبری
من به امید ضریحت آمدم
با دلی مست طریقت آمدم
لیک چون هر سو نمودم التجا
من ندیدم مرقدی از مجتبی
پس ضریح اطهر باقر کجاست ؟
منبر و هم مرقد صادق کجاست ؟
آن ضریح پاک سجادم چه شد ؟
بارگاه ام عباسم چه شد ؟
آمدم با عشق و بس دلدادگی
بلکه بینم صحن سقا خانه ای
لیک نه صحن و نه قبر و زایری
لاله و شمع و چراغ و طایری
بشکند دستی که صحنت را شکست
راه را بر زایران خسته بست
بشکند دستی که طغیان کرده است
بر امام عشق عصیان کرده است
بشکند دستی که نورت را گرفت
آن ضریح و صحن و ایوانت گرفت
مانده ام در انتظار آن امام
تا بگیرد انتقامت با قیام
بعد از آن شیعه بسازد یک سرا
چون حریم حضرت موسی الرضا
شیعه ساز حوض آبی چون نگین
بر مزار حضرت ام البنین
دامنت از خاک و خس طاهر کند
از تو روشن چشم هر زایر کند
خادمان درگه موسی الرضا
فرشها آرند از صحن رضا
کفشداران علی موسی الرضا
با چراغ و لاله و عشق و صفا
روشنی بخشند ایوان بقیع
روضه و صحن و گلستان بقیع
صحن ایوان طلا احیا کنند
صحن گوهر شاد را برپا کنند
ای خدا نابود گردان ظالمان
با قیام حضرت صاحب زمان
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر
- ۱۴ شهریور ماه ۱۳۹۰
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
رمضان رفت و خبر از گل طه نرسید
خبری پر ظفر از عالم بالا نرسید
با دعای فرج و ندبه ی شبهای صیام
باز هم این نگه خسته به مولا نرسید
مگر آن خیل ملایک به زمین نامده اند؟
که شب قدر ؛ غم بنده به آقا نرسید؟
ترسم از جرگه ی خوبان درش افتم دور
که شبان نامه ی من بر گل زهرا نرسید؟
گر چه تعجیل فرج ؛ اصل دعا بود ولیک
دست ما باز بر آن ساحت والا نرسید
نکند ندبه ی ما از سر نفس است که باز
اثری معجزه گر ز عالم بالا نرسید
نکند سوز ارادت نبود در حاجات
که پیامی ز حریم گل طه نرسید
نکند حجت حق ؛ غمزده از سستی ماست
که نوایی ز سراپرده عظمی نرسید
برسان اشک سحر ؛ نامه ی عذرم به درش
تا نگویند که این توبه به آقا نرسید
۱۰ شهریور ۱۳۹۰