بانوی ایرانی

این وبلاگ مجموعه ای است از نوشته های زهرا فراهانی در موضوعات مختلف

بانوی ایرانی

این وبلاگ مجموعه ای است از نوشته های زهرا فراهانی در موضوعات مختلف

آواهای عاشقانه در حرم ابا عبدالله الحسین

آواهای عاشقانه در حرم ابا عبدالله الحسین

 

از اینکه در زیر گنبد مطهر ابا عبد الله نماز زیارت می خواندم احساس شادی زاید الوصفی داشتم. تصمیم گرفته بودم حال که افتخار زیارت اباعبد الله نصیبم شده است تا می توانم برای اموات و ملتمسین دعا نماز بخوانم و آنها را نیز در این فیض بزرگ شریک کنم .   ساعت حدود 3 بعد از ظهر بود ، حرم حضرت تقریبا خلوت بود و خیلی از زائران برای استراحت بعد از ظهر به مکانهای اقامت خود رفته بودند.

در رکعت دوم نماز بودم که ناگاه صدای گوشنوازی به گوشم رسید ، به نظرم آمد که جمعیتی حدود چهار صد یا پانصد نفر بانوی  جوان به حرم آمده اند و با صدای موزون و سوزناکی گریه می کنند.گوشنوازی این صدا از این جهت بود که صدای گریه و شیون این بانوان همچون یک قطعه موسیقی ، موزون و هماهنگ بود و سوزناکی آن از این جهت که صدای این بانوان به گونه ا ی غمناک بود که گویا همین لحظه عزیزی را از دست داده بودند ، اگر چه مشغول نماز بودم اما این صدای عجیب توجهم را بشدت به خود مشغول کرد ،با خود می گفتم این کاروان چه کاروانی است که اینگونه موزون و سوزناک برای حضرت ابا عبد الله اشک می ریزد ، لحظه شماری می کردم تا پس از اتمام نماز  این کاروانیان و گریه های سوزناکشان را ببینم و با انها همنوا شوم ، وقتی نمازم به پایان رسید به سرعت به اطراف نگاه کردم ، هر چه گشتم جز همان چند نفری که در اطراف ضریح بودند کس دیگری را ندیدم ولی باز آن صدا به گوشم می رسید ،نمی دانستم چه پاسخی به این پرسش درونیم بدهم ؟این صدا از کجا بود ؟ این بانوان چگونه با این صدای روحنواز و به صورتی زیبا و هماهنگ گریه می کردند؟ چرا من این صدا را می شنیدم اما صاحبان صدا را نمی دیدم ،هر چه فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید . در افکار خود غرق بودم که ناگاه نکته ای به ذهنم جرقه زد ، شنیده بودم که فرشتگان عالم ملکوت پس از به شهادت رسیدن امام حسین و یاران وفادارش در اطراف مضجع شریف آن  حضرت به عزاداری پرداخته اند  وهمچنان  تا قیامت برای ابا عبدالله به عزاداری مشغول خواهند بود. از حرم امام حسین خارج شدم و لی آن صدا  همچنان در گوشم طنین انداز بود.

پس از بازگشت از سفر عتبات عالیات ، تا مدتها ،حتی زمانی که به خواب می رفتم  آن صدای زیبا را می شنیدم و خاطرات زیبای سفر به کربلای معلی در ذهن و جانم زنده می شد ، تا اینکه یک روز بر حسب اتفاق ، کتابی در باره واقعه کربلا بدستم رسید که در آن در باره یکی از فرشتگان مقرب خداوند مطالبی نوشته شده بود ،

خلا صه آن داستان این بود که.........

زمانی که جبرئیل  امین برای ابلاغ پیامی به محضر مبارک  رسول اکرم(ص) به زمین فرود می آمد در بین راه فرشته‌ای را می بیند که بر روی زمین ناله و فریاد می‌کند.

جبرئیل به آن فرشته که نامش فطرس بود نزدیک شده و از او می پرسد: ای فطرس، برای چه این گونه ناله و فریاد می کنی؟ فطرس می گوید: ای جبرئیل امین، خداوند مرا به کاری امر کرد؛  اما من سرپیچی نمودم و بال و پرم اینگونه که میبینی سوخت .

فطرس از جبرئیل می پرسد: شما کجا می‌روید؟

جبرئیل می گوید: به خدمت رسول خدا(ص) می‌روم. فطرس ناله‌ای زده و می گوید: اگر امکان دارد مرا هم با خود به  خدمت حضرت رسول(ص) ببرید. تا شاید آن حضرت در حق من دعا کند و بال و پرم به حالت اول بازگردد. جبرئیل هم پذیرفته و  فطرس فرشته را با خود به خدمت آن حضرت می برد.

جبرئیل و فطرس فرشته زمانی به محضر پیامبر می رسند که امام حسین (ع)  نیزدر کنار پیامبر(ص)مشغول بازی بود. پیامبر از ماجرای فطرس با خبر می شود  و به او می فرماید: ای فطرس، جلو بیا و بال و پر  خود را به  بدن حسین(ع) بمال.

 فطرس بدن خود را به بدن امام حسین(ع)می  مالد و در همان موقع بال و پر فطرس باز شده و پرواز می کند و به مقام و مکان خود در آسمان باز می گردد.

زمانی می گذرد و واقعه جانسوز کربلا رخ می دهد . زمانی که فطرس از واقعه کربلا مطلع می شود به خداوند عرض می کند: خدایا ، ای کاش زودتر

 از این واقعه خبر دار می‌شدم و با فرشتگان دیگر به یاری حسین و یارانش  می  شتافتم  .از سوی خداوند  خطاب می رسد که: ای فطرس به همراه  هفتاد هزار فرشته ای که در معیت تواند به زمین  بروید و در جوار مرقد حسین  معتکف  شوید و در سوگ مصیبت او اشک بریزید. فطرس به همراه دیگر  فرشتگان دیگر به سرزمین کربلا فرود می آید و به آن چه که خداوند به او امر فرموده بود  تا روز جزا در سوگ حسین و یاران با وفایش عاشقانه اشک می ریزد.......

 

شب جمعه بیاد ماندنی در نجف اشرف

شب جمعه بیاد ماندنی در نجف اشرف

 

نمی دانم از کدام خاطره  سفرم به عتبات عالیات سخن بگویم . حضور در کربلا و نجف  سراسر خاطره است . اصلا از زمانی که قصد می کنی به زیارت آن بزرگواران نائل شوی ،همه افکار ، رفتار و  مشاهدا تت ، به آرشیو زیباترین خاطراتت می پیوندد .

 آذر ماه سال 1385 خداوند به من و دوستانم  اجازه داد که به پابوسی  حرم متبرک امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام نائل شوم . در اولین شب جمعه حضورمان در نجف اشرف به اتفاق دوست عزیزم خانم  سهیلا اسدی  مراسم اعمال شب جمعه را در حرم  مطهر امام علی علیه السلام بجا آوردیم . جای همه شما واقعا خالی خالی بود ، از آنجا که  دربهای حرم در شبهای غیر از شب جمعه ، راس ساعت 12 شب به روی زائران امام علی بسته می شود ، در آن شب جمعه ، بسیاری از زائران به تصور آنکه آن شب نیز درهای حرم راس ساعت 12 بسته خواهد شد به حرم نیامدند و زمانی که من و دوستانم وارد صحن مطهر شدیم با صحنه جالبی روبرو شدیم ، تنها 40 یا 50 نفر در حرم مطهر امام علی حضور داشتند . از خوشحالی بال در آوردیم و به همراه سایر دوستان مشغول دعا و زیارت شدیم ،حدود ساعت یک نیمه شب بود که متوجه شدیم خادمان حرم مطهر  در حال نظافت صحن مطهر هستند . به خانم اسدی گفتم : تا نظافت تمام نشده برویم و از انها بخواهیم که به ما هم اجازه نظافت بدهند . با اجازه یکی از خادمان ،  جارو را به  دست گرفتم. هرگز آن لحظه را فراموش نمی کنم ، انگار همه دنیا را به من داده بودند ، شب جمعه ماه ذی القعده ، حرم امام علی و در دست گرفتن جاروی ویژه حرم ، از خوشحالی دست از پا نمی شناختم ، همه دوستان ، فامیل ، اساتید و شاگردانم را به یاد آوردم و برای همه دعا می کردم ، با هر حرکت جارو ، احساس می کردم ، لطفی بزرگ از جانب خداوند نصیبم شده است . در حین جارو زدن با امام عزیزم نیز درد دل می کردم و از اینکه چنین افتخاری را نصیبم کرده اند تشکر می کردم .  هنوز دقایقی از این فیض بزرگ نگذشته بود که دیدم خانمی سراسیمه به سویم آمد و گفت : میایی به اتفاق هم به ایوان طلا برویم ؟ گفتم از خدا می خواهم ولی مگر اجازه می دهند که خانمها هم در آن مکان قرار بگیرند ؟ گفت : من از یکی از خادمین خواستم اجازه بدهد که در ایوان طلای امام علی نماز بخوانم که آن خادم گفت چون فضای بیرونی صحن مطهر خلوت است برو و از یکی از خانمها  بخواه که با تو همراه باشد . من به محض اینکه این مطلب را شنیدم سر از پا نشناخته به همراه خانم اسدی به سمت ایوان طلا حرکت کردم . نمی دانید چه صفایی داشت . انگار همه دنیا مال من بود ، در آن لحظه هیچ چیزی از خدا نمی خواستم . تمام فکر و ذکرم این بود که مبادا در پایان نماز فردی از قلم بیافتد و نتوانم برای او دعا کنم . پس از پایان نماز  آرامشی عجیب بر من مستولی شده بود . آرام به اطرافم نگاه کردم و وقتی دیدم خادم حرم متوجه ما نیست به سرعت بلند شدم و  چند رکعت دیگر نماز زیارت به نیابت از اموات قرائت کردم .

با سروری وصف نا پذیر به صحن مطهر برگشتیم و مشغول قرائت زیارت شدیم.

هر چه به  نیمه شب نزدیک می شدیم حرم خلوت تر می شد ، من و دوستانم که غرق در قرائت زیارت جامعه ائمه المؤمنین بودیم از اینکه می توانستیم در هر بخش از دعا اعمال مخصوص آن قسمت را انجام داده و برای مثال ضریح مطهر را بوسیده و یا به قسمت بالای سر حضرت برویم حسابی صفا می کردیم و برای این فیض بزرگ مرتب از خداوند تشکر می کردیم ، مساله ای که برای خودم بسیار لذتبخش بود اینکه برای دقایقی حرم در سکوت کامل بود و تنها صدای خواندن من بود که در حرم طنین انداز شده بود ، در آن لحظات هم بسیار خوشحال بودم و هم از حضرت علی بسیار شرمنده بودم که جسارت کرده و با صدای تقریبا بلند در حرمش زیارتنامه می خواندم، در پایان دعا من و همه دوستانم خود را به ضریح چسباندیم و برای همه دعا کردیم، از اینکه خیلی راحت با امام حرف می زدیم و بدون کوچکترین اضطراب و سرو صدا با حضرت درد دل می کردیم لذت می بردیم  ، آن چیزی که لطف و کرامت حضرت را در آن شب عزیز بر ما آشکار تر کرد این بود که به محض آنکه صلوات آخر دعا را قرائت کردیم ناگهان جمعیت زیادی از زائران در حدود 200 نفر یا بیشتر وارد حرم شدند و دیگر امکان ارتباط نزدیک و در کنار ضریح برای ما میسر نبود و آنجا بود که باز هم از کرم و لطف خاندان گرام پیامبر صلوات الله علیه شگفت زده شدم .خدا ما را از زائران واقعی ائمه اطهار علیهم السلام قرار دهد ان شاء الله

 

با تو امشب دوباره می گویم

با تو امشب دوباره می گویم
راه عشقت به سینه می جویم
این سخن عاشقانه می گویم
ای گل فاطمه بیا مهدی

بر درت دست التجا زده ام
پای عشقت به غیر پا زده ام
کل عمرم ترا صدا زده ام
ای گل فاطمه بیا مهدی

عاشقم، عاشقانه می خوانم
عشق را با ترانه می خوانم
دل گرفته بهانه، می خوانم
ای گل فاطمه بیا مهدی

می نویسم بروی لوح دلم
بهترینم، امید و آب و گلم
شنو امشب تمام حرف دلم
ای گل فاطمه بیا مهدی

سینه ام از غمت به تنگ آمد
بر دل من نشان ننگ آمد
شیشه دل به زیر سنگ آمد
ای گل فاطمه بیا مهدی

گریه ام راه دیده را بسته
عاشقت شد غمین و دلخسته
این سخن راه سینه را بسته
ای گل فاطمه بیا مهدی

غم عشق نگار دارم من
حسرت یک بهار دارم من
به دل خود شرار دارم من
ای گل فاطمه بیا مهدی

شب و عشق و جنون مستی من
تو کجائی تمام هستی من
عفو کن ای نگار پستی من
ای گل فاطمه بیا مهدی

عاقبت خواهی آمد ای گل من
می شود حل تمام مشکل من
این بود حرف آخر ه دل من
ای گل فاطمه بیا مهدی

از تو دارم ای گل هرچه که دارم

از تو دارم ای گل هر چه که دارم

_________________________                   

تو ای عشق و ای تمام وجودم

تو بود و نبودم

فدای رخ تو همه عالم ....

بیا بنگر بر دل غمدیده

که لیلی را ندیده

که  زغمها چه کشیده چو به این عالم

یکدم بنگر حال زار  مرا بی قرار مرا

ای تمام امیدم  تو صبح سپیدم

زنرگس چشمت ببین چه کشیدم

یا ابا صالح مددی یا ابا صالح مددی

یا ابا صالح .......

مرا راهی کن سوی میخانه

 بده پیمانه  به این دیوانه تو یا ساقی

تو میدانی زعشق توکه خمارم پیاله ندارم

که دار و ندارم تویی ساقی

بنگر مرغ لب بسته منم دل شکسته منم

تا سحر بیدارم سر به زانو دارم

 از تو دارم ای گل هر چه که دارم

یا ابا صالح مددی یا ابا صالح مددی

یا ابا صالح .......

یکدم بنگر حال مرا بی قرار مرا

ای تمام امیدم  تو صبح سپیدم

زنرگس چشمت ببین چه کشیدم

یا ابا صالح مددی یا ابا صالح مددی

یا ابا صالح .......

ای جان من غرق سودای تو

وین تماشای تو دل ندارد ذوق گفتگویت

بی جلوه ات آرزو بی حاصل

بی تو در باغ دل خود بروید سرو آرزویت

گر در کویش برسی برسان این پیام مرا

ای چراغ رویت من ندارم دیگر

 تاب این شبهای سرد و خاموش

هرگز هرگز باورنکنم عهد و پیمان ما شد فراموش

یا ابا صالح مددی  یا ابا صالح مددی یا ابا صالح ......

مرا راهی کن سوی میخانه بده پیمانه

  به این دیوانه تو ای ساقی

تو میدانی زعشق تو چه خمارم

پیاله ندارم که دار و ندارم تویی ساقی

یکدم بنگر حال مرا بی قرار مرا

ای تمام امیدم  تو صبح سپیدم

زنرگس چشمت ببین چه کشیدم

یا ابا صالح مددی  یا ابا صالح مددی

یا ابا صالح ......

ما اخرالزمانیها همه مون یه جور دیوونه ایم

ما اخرالزمانیها همه مون یه جور دیوونه ایم

 باز هم ما آخرالزمانیها ، امان از دست ما آخرالزمانیها ، همه ما یه جور دیوونگی

خاص  داریم . کافیه

فقط یه نگاهی به دور و برتون بندازید ، هر کسی رو میبینین یه جوری به یه چیزی

 سرگرم شده .سرگرم که چه عرض کنم.دیوونش شده…..

 مثالشم حتما میدونین . یکی دیوونه ماشینه ، هر چی پول درمیاره خرج ظاهر و سرعت و رینگ و باندش می کنه ، اصلا هم هراس نداره که مردم چی میگن ، مردم هرچی می خوان بگن ، فقط اون به عشقش برسه همین بسه ، هر روز هم پول جور می کنه و آخرین تکنولوژیها رو واسه اوتولش فراهم می کنه ، حتی ممکنه از خواب و تفریح و استراحت و زن و بچه هاشم بگذره و فقط به ماشینش فکر کنه ، البته توجیه هم داره ، چون عاشقه ودر نهایت به یه احساس رضایت درونی میرسه که آرومش  میکنه.

 اصلا عشق یعنی همین یعنی دیوونگی ، یعنی واسه یه چیز از  همه چی گذشتن ، البته این دیوونگی فقط مال مشین بازا نیست . اون قدیما اصطلاح کفتر باز مال کسانی بود که زندگیشون وقف کبوتر بود ، بعد از اون اصطلاحات دیگه ای هم باب شد ، مثل ( با عرض پوزش ) دختر باز ، کامپیوتر باز ، سگ باز ، پسر باز ، زن باز ،پول باز و…. هر چیز دیگه ای که  توی این

 دنیای کوچیکه . راستی تازگیها که نه چند سالیه که اینترنت بازها هم به خیل عشاق دیوونه اضافه شدن . بلاگ بازها ، چت بازها ، و وبگرد بازهاو….

 آره همه یه جور دیوونه ایم ، همه یه جورایی عاشقیم ، اما بذارین بگم دلم می خواد تو این دنیا دیوونه کسی باشم که ارزشش رو داشته باشه …. عاشق کسی باشم که تموم شدنی و از بین رفتنی نباشه .

آقا ، می دونم خیلی بدم . میدونم عاشقی هم لیاقت می خواد اما آقا اجازه بدین عاشقتون باشم ، اجازه بدین دیوونه شما باشم ،  به من این لیاقت رو بدین که به خاطر شما زخم زبون مردمو تحمل کنم . به من اجازه بدین هر چی دارم واسه شما خرج کنم . اجازه بدین همه کارام و.اسه شما باشه . سخته ولی شدنیه . بذارین روز و شبم بیاد شما باشم . این افتخار عاشقی رو به من مرحمت کنید . آخه اگه عاشق شما نباشم چه کنم ؟به شما دل نبندم چه کنم ؟به شما چشم امید نداشته باشم به چه کسی داشته باشم؟ شما میدونین که ما آدما عاشق افریده شدیم . باید به یکی دل رو بدیم . اما من دلم نمی خوا د دل به چیزای الکی ببندم . دلم می خواد دل به کسی ببندم . که اونقدر بزرگ باشه که من رو هم باعلا ببره . آقا به من اجازه بدین از شما حرف بزنم . به من اجازه بدین از شما بنویسم . به من اجازه بدین که برای رضایت شما بگم ، برای شما بنویسم ، برای شما عمل کنم ، برای شما قدم بزنم . بگذارین به من هم بگن دیوونه ، به من بگن عاشق ، به من بگن بی سیاست ، به من بگن …… دیگه چه فرقی می کنه ، اگه شما از من راضی باشید اگه همه دنیا هم به من بگن دیوونه ناراحت نمی شم . دلم می خواد ثروتم ، جوونی و شادابیم ، بچه هام و همه هستی و زندگیم به شما تعلق داشته باشه .اما بدون عنایت شما هرگز نخواهم توانست . یاابا صالح المهدی به دعای شما ،الطاف شما و مرحمت شما نیاز ویژه دارم ……. السلام علیک و رحمه الله و برکاته.

 

 

 

انگار یادمون رفته ....

انگار یادمون رفته ....

انگار یادمون رفته ، خودمون رو از یاد بردیم ، حسابی قاطی کردیم ، به هرچی و هر کی هم که نگاه می کنی غصه ات بیشتر و بیشتر میشه . به تلویزیون نگاه میکنی یه جور حرص می خوری ، تو دنیای اینتر نت چرخ میزینی یه جور دیگه عصبی میشی ، روزنامه و مجله میخری باز یه جور دیگه ، بابا انگار کاملا یادمون رفته ما شیعه ایم ، ما مال خودمون نیستیم، ما مال یه جا و یه بزرگوار دیگه ایم  ، ما اینجا موندیم که کارهای اون آقارو ردیف کنیم ، ما اصلا زنده ایم و نفس می کشیم تا راه رو برای ایشون هموار کنیم ......

 ولی نه انگار همه مون مثل هم شدیم ، هر جا و هر کی رو میبینی انگار خارج از محدوده خودش چیز دیگری رو نمیبینه ، روزنامه می خری میبینی  مدیر مسوول روزنامه به هر دری زده از دماغ و سینه خانمها تا ناتوانی جنسی آقایان مسن تا خواننده هاشو بیشتر کنه تا بلکه چی یه ریلشو دو ریال کنه و به شهرت و مکنت برسه ، تلویزیون روشن می کنی می بینی  مجریه به انواع عشوه ها و کرشمه ها متوسل میشه تا خودشو تو دل تماشاچیا باز کنه تا همه بگن بابا این دیگه آخر آخرشه ، دیگه از این بهتر مجری تو تمام کائنات وجود نداره ، تا بلکه خودشو پیش رییسش عزیزتر کنه و امتیازهای مادی بیشتری بگیره ، سینما میری میبینی هنرپیشهه  دیگه زن و مردش هم فرقی نمی کنه ، انواع چش و ابرو رو واست کج می کنه و خودشو لوس می کنه تا تو خونه دلت جایی برای خودش باز کنه و قیمت کارشو بالاتر ببره ،پای صحبت  فلان کارشناس میشینی میبینی چنان از  نظرات عجیب و غریبش داد سخن میده تا همه بگن : نه بابا دفعه دیگه به این آقا رای میدیم ، انگار خیلی بیشتر از بقیه حالیشه ، تا بلکه راهشو تو تشکیلات سیاسی کشور باز کنه و بعدش هم دیگه معلومه که چی میشه ....

 بابا اینکارا رو که همه تو این دنیای وانفسا می کنن  چه جور بگم ما با بقیه فرق داریم ، ما اون اقلیت کمه ایم که باید برای یزرگی یه آقای بزرگواری تبلیغ کنه نه برای شهرت و ثروت خودش ،  آخر این راهی که ما شیعه ها توش افتادیم یا راکفلر شدنه یا آنجلیا جولی و براد پیت شدن ، یعنی آخر ماموریت ما  همش همین بود ؟

نه بخدا نه والله ما موندیم تا کارهای خیلی خیلی بزرگتری رو تموم کنیم ، ما نیومدیم که خودمون و  فقط خودمونو بزرگ کنیم ، ما نیو مدیم تا فقط خودمون و خانوادمون رو به همه چی برسونیم .... ما  موندیم تا افتخار خدمت قطب عالم امکان رو داشته باشیم ، ما موندیم تا دست به سینه آقا باشیم ، اومدیم تا بله قربان گوی حضرت باشیم نه بله قربان گوی خودمون و نفسمون .....

موندیم تا ببینیم آقا چه دستوری دارند و از ما چی میخوان ...

حتی اگه درسم می خونیم برای این باشه تا نیازهای حکومت جهانی آقا رو فراهم کنیم ...

اگه پول در میاریم برای این باشه تا دست شیعه های نیازمند آقا رو بگیریم و برای اونها هم کار ایجاد کنیم....

خلاصه حواسمون باشه ما الکی زنده نیستیم ، زندگی ما با زندگی کسانی مثل هنرپیشه های هالیوودی یا بزرگان بیزینس دنیا فرق اساسی داره ، ما موندیم تا زمینه رو برای حکومت ایشون آماده کنیم و هر فعالیتی که میکنیم چه هنری چه سیاسی و چه اقتصادی و بازرگانی مال خودمون نیست ، بخش کوچکی از حکومت بزرگ اون آقای بزرگواره که حکومت عدلش قراره کل دنیا رو پوشش بده ...

پس باید خودمونو فراموش کنیم ، منافعمون رو به منافع آقا گره بزنیم و خوبی و بدی فعالیتمونو با خط کش رضایت آقا اندازه بگیریم ، شاید اونموقع بتونیم امیدوار باشیم که شاید سهم کوچکی در ایجاد آن مدینه فاضله به رهبری امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف داشته باشیم ، ان شاء الله

چقدر خودخواهیم ما آخرالزمانیها

چقدر خودخواهیم ما آخرالزمانیها

فقط کافیه یه نگاه کوچیک به خودمون و دور و برمون بندازیم . همه اش خودخواهی  همه اش منیت همه اش منافع شخصی . فقط خودمو بچه ام و خونوادم و اگه  خیلی آدم خوبی باشم دوستای صمیمیم . اصلا انگار همه خودخواهیهای تمام آدمادر طول تاریخ جمع شده و تو وجود انسان امروزی خلاصه شده .

زندگی من باید از همه بهتر باشه . درآمد من باید از همه  بیشتر باشه از هر راهی هم که باشه مهم نیست .  من باید بالاترین پستو داشته باشم اگر چه زیر اب بقیه رو بزنم .  اصلا همه خوبیها باید مال من باشه نه مال بقیه  و خلاصه چیزهایی شبیه اینها .

حالا اگه آدمی که چنین فکرایی تو کله اشه و فقط و فقط به خودش فکر می کنه هر کس دیگری غیر از ما باشه میگیم بی خیال آدمه و هزار تا منیت . اما اگه این آدم عنوان شیعه دوازده امامی رو یدک بکشه چی ؟

باز هم میشه  باور کرد که این آدم با این ویژگی اعتقادی اینقدر خود خواه باشه ؟

 آره نباید باشه ولی متاسفانه هست . یکی نیست بپرسه کدوم یک از کارهامون به غیر از منافع خودمون اهداف دیگری هم داره ؟ ما گاهی اوقات حتی نذر و نیازمون هم جنبه خود نمایی و پز دادن داره چه برسه به نیت خالصانه برای اهل بیت و بویژه امام زمان . انگار اصلا فراموش کردیم در دوران ویژه ای زندگی می کنیم . در دنیایی که دشمنا ی ما خیلی بیشتر از ما به زمان ظهور می اندیشند . کافیه کمی به لیست آرزوهای کوتاه و بلندمون نگاه کنیم تا اصل مطلب دستمون بیاد . کدومیک از اهدافمان در راستای کمک به فراهم کردن شرایط ظهور حضرت مهدی است ؟ چقدر میخوایم برای این منظور هزینه کنیم ؟ چقدر کنار گذاشتیم ؟ چقدر بدنمونو آماده نبرد در این پیکار بزرگ کردیم ؟ متاسفانه ما بچه شیعه های امروزی حتی وقتی ورزش هم می کنیم فقط می خوایم خوش هیکلتر بشیم تا دل طرفو ببریم .  با خودمون گفتیم ورزش کنیم تا بدنی اماده و قبراق برای دوران ظهور حضرت داشته باشیم؟ بقیه مطلب رو  دیگه خودتون حدس بزنید . .....

حق داریم اگر بگوییم مضطر واقعی امام زمان است که شیعه هایی مثل من روسیاه دارد . در فضاحت ماجرا همین بس که حتی مجریان برنامه های تلویزیونی وقتی دارند از حضرت  حرف میزنند طوری چشم و ابرو کج میکنند که انگار با زبون بی زبونی می خوان بگن منو دوست داشته باشید ... به من نگاه کنید .... نوجهتون به من باشه .....  دیگه بسه ....

فعلا تا پست بعدی .....

خوشحالی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با 20 عمل

خوشحالی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با 20 عمل

 

  • کمک و صدقه به محرومین به نیت سلامتی و دور کردن غم و اندوه از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
  • نماز اول وقت باعث خوشحالی حضرت مهدی می شود و بهتر از آن اینکه ثواب آن را به خود ایشان تقدیم کنیم .
  • صلوات فرستادن زیباترین هدیه است  به همراه " و عجل فرجهم " حداقل روزی 100 مرتبه
  • تلاوت قرآن بخصوص سوره های یس ، نبا، عصر ، واقعه و ملک  بعد از نماز و تقدیم به اموات و شیعیان حضرت که وارثی ندارند .
  • به نیابت از امام زمان به زیارت ائمه بروید و یا دیگران را به زیارت بفرستید ( حج ، کربلا ،مشهد ، قم ، جمکران و .....)
  • به والدین خود خدمت کنید . مطمئن باشید قلب عالم امکان حضرت مهدی را خشنود    کرده اید .
  • در فراق و جدایی حضرت مهدی ، دعای ندبه و دعای غیبت امام زمان بخوانید . اللهم عرفنی نفسک .... ( پس از نماز عصر جمعه )
  • تاکید حضرت بقیه الله الاعظم به مومنین در خواندن نماز شب ، زیارت عاشورا و زیارت جامعه کبیره
  • خواندن نماز امام زمان ( همانند نماز صبح دو رکعت  و تکرار ایاک نعبد و ایاک نستعین 100 مرتبه )
  • احترام و خدمت به سادات و دوستان حضرت به نیت خوشحال کردن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف)
  • بعد از هر نماز برای فرج امام زیاد دعا کنید .( کوچکترین آن اللهم عجل لولیک الفرج )
  • اشاعه فرهنگ شنا­خت حضرت مهدی بین دوستان با بیان فضائل حضرت ( برپایی مجالس اهل بیت ، مداحی ، نوشتن کتاب ، شعر ....)
  • اگر حاجتی دارید خالصانه با حضور قلب زیارت آل یس و نماز استغاثه به امام زمان بخوانید .
  • همواره یاد و انتظار ظهور آن بزرگوار را با دعا در خود تقویت و از پروردگار توفیق  معرفت بیشتر به حضرت را در خواست کنید .
  • گریستن و گریاندن در فراق آن امام همام بویژه بر مظلومیت جد ش سید الشهداء و عمه بزرگوار ایشان حضرت زینب سلام الله علیها
  • قرائت دعای عهد ، با مولایتان در همه کارها پیمان ببندید و دعای غریق را بخوانید ( یا الله یا رحمن یا رحیم  یا مقلب القلوب ، ثبت قلبی علی دینک ...)
  • همواره دشمنان حضرت و جد مظلومشان را لعن و نفرین کنید ( مناسب ترین زمان در حال سجده ، قنوت ، بعد از نماز ، ایام مصیبت ائمه و هنگام زیارت ... )
  • نفی گناهانی که هر چه از آنها دور شوید به حضرت نزدیکتر می شوید ( مانند دروغ ، غیبت ، تهمت ، اسراف ، نگاه حرام و .... )
  • خواندن دعای توسل و شفیع قرار دادن ایشان نزد خدا .
  • از فقرا ، بیماران و خانواده های بی پناه غافل نشوید و با آنان نشست و برخاست کنید و تا حد توان مشکلاتشان را حل کنید .  

خدا کند که بیایی

تو نور غیب نمایی                   خدا کند که بیایی

خدا کند که بیایی                   خدا کند که بیایی

دمی که بی تو سر آید             خدا کند که نیاید

الا که هستی مایی                خدا کند که بیایی

خدا کند که بیایی                   خدا کند که بیایی

تو احترام حریمی                    تو افتخار حتیمی

تو یادگار منایی                       خدا کند که بیایی

خدا کند که بیایی                   خدا کند که بیایی

به سینه ها تو سروری            به دیده ها همه نوری

به درد ها تو دوایی                  خدا کند که بیایی

خدا کند که بیایی                   خدا کند که بیایی

دل مدینه شکسته                  حرم به راه نشسته

تو مروه ای تو صفایی              خدا کند که بیایی

خدا کند که بیایی                   خدا کند که بیایی

قسم بر آن رخ نیلی                قسم به کوچه و سیلی

تو محرم دل مایی                   خدا کند که بیایی

خدا کند که بیایی                   خدا کند که بیایی

قسم به عصمت زهرا               بیا ز غیبت کبری

دگر بس است جدایی              خدا کند که بیایی

خدا کند که بیایی                   خدا کند که بیایی

 

هر چی شما بگید میگم بروی چشم

 

هر چی شما بگید میگم بروی چشم

داشتم فکر می کردم چه کار کنم تا شما باور کنید بیاد شما هستم. تصمیم گرفتم هر روز یک سوره یس به روح  پدر بزرگوارتان امام حسن عسگری هدیه کنم . ولی با خودم گفتم : هنر که نکردم . روزی یه سوره خوندن که کاری نداره . شنیده بودم که شما فرموده بودین برای شیعیان بد وارث و بی وارث  دعا کنید . با خودم گفتم : بروی چشم آقا جون . روزی صد صلوات برای شادی روحشون می فرستم . اما نمی دونم آقا جون چرا دلم راضی نمیشه . احساس می کنم از شما خیلی دورم . میخوام بگم به من دستور بدین . از من بخواهین تا من بگم چشم آقاجون . اطاعت . با تمام وجود می پذیرم . اصلا من نوکرتون آقا . شما فقط امر کنید . بگید چه کنم تا به من عنایت کنید . چه کنم تا منو در لیست کلفتها و نوکراتون قرار بدین. چه کار کنم تا من هم در زمره کسانی قرار بگیرم که شما برای اونها دعا می کنید ؟ به خدا قسم دوست دارم آدم خوبی باشم . دوست دارم همه کارهام باعث شادی و خوشحالی شما بشه . ولی نمی دونم چطوری . اگه شما دستم رو نگیرید . اگه شما به من عنایت نکنید تو این دنیای وانفسا له و لورده میشم . دلم میخواد نفس کشیدنم هم به فرج شما کمک کنه . الان که دارم این سطور رو می نویسم اشک امانم نمیده ولی باور کنید راست میگم . دوست دارم فقط به شما تکیه کنم . فقط از شما حرف شنوی داشته باشم .فقط سرباز شما باشم . خونم فقط برای شمابریزه . جونم برای شما در بیاد . فقط به شما بگم بر روی چشم . ولی شما رو به مادرتون زهرا قسم میدم دستمو بگیرید . مرا در این وانفسای آخرالزمان تنها نگذارید . دوستتون دارم آقای مهربون و زیبای من.....