بانوی ایرانی

این وبلاگ مجموعه ای است از نوشته های زهرا فراهانی در موضوعات مختلف

بانوی ایرانی

این وبلاگ مجموعه ای است از نوشته های زهرا فراهانی در موضوعات مختلف

شب جمعه بیاد ماندنی در نجف اشرف

شب جمعه بیاد ماندنی در نجف اشرف

 

نمی دانم از کدام خاطره  سفرم به عتبات عالیات سخن بگویم . حضور در کربلا و نجف  سراسر خاطره است . اصلا از زمانی که قصد می کنی به زیارت آن بزرگواران نائل شوی ،همه افکار ، رفتار و  مشاهدا تت ، به آرشیو زیباترین خاطراتت می پیوندد .

 آذر ماه سال 1385 خداوند به من و دوستانم  اجازه داد که به پابوسی  حرم متبرک امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام نائل شوم . در اولین شب جمعه حضورمان در نجف اشرف به اتفاق دوست عزیزم خانم  سهیلا اسدی  مراسم اعمال شب جمعه را در حرم  مطهر امام علی علیه السلام بجا آوردیم . جای همه شما واقعا خالی خالی بود ، از آنجا که  دربهای حرم در شبهای غیر از شب جمعه ، راس ساعت 12 شب به روی زائران امام علی بسته می شود ، در آن شب جمعه ، بسیاری از زائران به تصور آنکه آن شب نیز درهای حرم راس ساعت 12 بسته خواهد شد به حرم نیامدند و زمانی که من و دوستانم وارد صحن مطهر شدیم با صحنه جالبی روبرو شدیم ، تنها 40 یا 50 نفر در حرم مطهر امام علی حضور داشتند . از خوشحالی بال در آوردیم و به همراه سایر دوستان مشغول دعا و زیارت شدیم ،حدود ساعت یک نیمه شب بود که متوجه شدیم خادمان حرم مطهر  در حال نظافت صحن مطهر هستند . به خانم اسدی گفتم : تا نظافت تمام نشده برویم و از انها بخواهیم که به ما هم اجازه نظافت بدهند . با اجازه یکی از خادمان ،  جارو را به  دست گرفتم. هرگز آن لحظه را فراموش نمی کنم ، انگار همه دنیا را به من داده بودند ، شب جمعه ماه ذی القعده ، حرم امام علی و در دست گرفتن جاروی ویژه حرم ، از خوشحالی دست از پا نمی شناختم ، همه دوستان ، فامیل ، اساتید و شاگردانم را به یاد آوردم و برای همه دعا می کردم ، با هر حرکت جارو ، احساس می کردم ، لطفی بزرگ از جانب خداوند نصیبم شده است . در حین جارو زدن با امام عزیزم نیز درد دل می کردم و از اینکه چنین افتخاری را نصیبم کرده اند تشکر می کردم .  هنوز دقایقی از این فیض بزرگ نگذشته بود که دیدم خانمی سراسیمه به سویم آمد و گفت : میایی به اتفاق هم به ایوان طلا برویم ؟ گفتم از خدا می خواهم ولی مگر اجازه می دهند که خانمها هم در آن مکان قرار بگیرند ؟ گفت : من از یکی از خادمین خواستم اجازه بدهد که در ایوان طلای امام علی نماز بخوانم که آن خادم گفت چون فضای بیرونی صحن مطهر خلوت است برو و از یکی از خانمها  بخواه که با تو همراه باشد . من به محض اینکه این مطلب را شنیدم سر از پا نشناخته به همراه خانم اسدی به سمت ایوان طلا حرکت کردم . نمی دانید چه صفایی داشت . انگار همه دنیا مال من بود ، در آن لحظه هیچ چیزی از خدا نمی خواستم . تمام فکر و ذکرم این بود که مبادا در پایان نماز فردی از قلم بیافتد و نتوانم برای او دعا کنم . پس از پایان نماز  آرامشی عجیب بر من مستولی شده بود . آرام به اطرافم نگاه کردم و وقتی دیدم خادم حرم متوجه ما نیست به سرعت بلند شدم و  چند رکعت دیگر نماز زیارت به نیابت از اموات قرائت کردم .

با سروری وصف نا پذیر به صحن مطهر برگشتیم و مشغول قرائت زیارت شدیم.

هر چه به  نیمه شب نزدیک می شدیم حرم خلوت تر می شد ، من و دوستانم که غرق در قرائت زیارت جامعه ائمه المؤمنین بودیم از اینکه می توانستیم در هر بخش از دعا اعمال مخصوص آن قسمت را انجام داده و برای مثال ضریح مطهر را بوسیده و یا به قسمت بالای سر حضرت برویم حسابی صفا می کردیم و برای این فیض بزرگ مرتب از خداوند تشکر می کردیم ، مساله ای که برای خودم بسیار لذتبخش بود اینکه برای دقایقی حرم در سکوت کامل بود و تنها صدای خواندن من بود که در حرم طنین انداز شده بود ، در آن لحظات هم بسیار خوشحال بودم و هم از حضرت علی بسیار شرمنده بودم که جسارت کرده و با صدای تقریبا بلند در حرمش زیارتنامه می خواندم، در پایان دعا من و همه دوستانم خود را به ضریح چسباندیم و برای همه دعا کردیم، از اینکه خیلی راحت با امام حرف می زدیم و بدون کوچکترین اضطراب و سرو صدا با حضرت درد دل می کردیم لذت می بردیم  ، آن چیزی که لطف و کرامت حضرت را در آن شب عزیز بر ما آشکار تر کرد این بود که به محض آنکه صلوات آخر دعا را قرائت کردیم ناگهان جمعیت زیادی از زائران در حدود 200 نفر یا بیشتر وارد حرم شدند و دیگر امکان ارتباط نزدیک و در کنار ضریح برای ما میسر نبود و آنجا بود که باز هم از کرم و لطف خاندان گرام پیامبر صلوات الله علیه شگفت زده شدم .خدا ما را از زائران واقعی ائمه اطهار علیهم السلام قرار دهد ان شاء الله

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد